معنی لوکه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لوکه. [ک َ / ک ِ] (اِ) مطلق آرد را گویند، خواه آرد گندم باشد و خواه آرد غیر گندم. || آردی را نیز گویند که گندم و نخود و آنچه از آن آرد کرده باشند بریان کرده باشند. (برهان). آرد. پِسْت. (جهانگیری):
من که مهر تو از خدا خواهم
کاروان کرنج و لوکه ٔ قند
تا کیم دفع عشوه خواهی داد
چند از این انتظار آخر چند.
کمال اسماعیل.
|| پنبه که پنبه دانه از او جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد. || آواز گربه. || ناله ٔ سگ. (برهان). زوزه.
(~.) (اصت.) آواز و ناله گربه و سگ.
آرد (مطقاً)، آردی که از گندم و نخود بریان شده به دست آید؛ آرد پست. [خوانش: (کِ یا کَ)]
(~.) (اِ.) پنبه که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد.
آرد گندم یا جو،
آرد بریانکرده،
پنبهای که پنبهدانه را از آن جدا کرده باشند،
وش سالم و بی تخم