معنی لومة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لومه. [ل َ م َ] (ع اِ) کار ملامتناک. یقال: جاء بلومه. || انگبین. (منتهی الارب).

لومه. [ل َ م َ] (ع مص) لوم. سرزنش. سرکوفت. ملام. ملامه. نکوهیدن. (منتهی الارب). نکوهش: لومه لائم.

لومه. [م َ] (ع ص) رجل ٌلومه؛ مرد نکوهیده. || (اِمص) «لی فیه لومه»؛ مرا در آن درنگی و نگرانی است. (منتهی الارب).

لومه. [ل ُ وَ م َ] (ع ص) رجل لُومه؛ مرد بسیار ملامت کننده. (منتهی الارب). سرزنش کننده.

فرهنگ فارسی آزاد

لُومَه، کسی که مردم او را سرزنش و ملامت کنند، مورد سرزنش مردم، ملامت شدن،

لَومَه، ملامت و سرزنش، یکبار ملامت و سرزنش

لُوَمَه، کسی که مردم را سرزنش می کند، ملامت کننده مردم،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر