معنی لوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لوب. (ع اِ) گوشت پاره ای که در دیگ بگردد. || مگس انگبین. || (ص) ابل ٌ لوب، شتران تشنه ٔ دور از آب.نخل ٌ لوب، خرمابن تشنه ٔ دور از آب. (منتهی الارب).
لوب. (ع اِ) ج ِ لوبه. (منتهی الارب). سنگستان سیاه. سنگستان. زمین سنگستان بی آب. (غیاث).
لوب. [ل َ / لو] (ع مص) تشنگی. (منتهی الارب). تشنه شدن. (زوزنی) (تاج المصادر). || گرد گشتن تشنه حوالی آب بی آنکه برسد آنرا. یقال: لاب الرجل لُوباًو لَواباً و لوباناً؛ اذا عطش و استدار حول الماء وهو عطشان لایصل الیه. لؤوب. لؤاب. (منتهی الارب).
لوب. (اِخ) رجوع به لوب نور شود. (قاموس الاعلام ترکی).
هریک از تقسیمات کوچک یک اندام که بهوسیلۀ شکاف، شیار، یا دیواره و نیز عملکرد از بخشهای دیگر جدا میشود،
کبت (زنبور عسل)