معنی لهنه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لهنه. [ل َ ن َ / ن ِ] (ص) ابله. احمق. نادان. (از برهان). گول. همان لهبله است. (انجمن آرا). || (اِ) سنگ. (برهان). حجر.

لهنه. [ل ُ ن ِ] (اِخ) نام دهی جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 33هزارگزی شمال باختری سیردان و نه هزارگزی راه عمومی طارم. کوهستانی و سردسیر. دارای 154 تن سکنه. آب آن از فاضلاب رود زرده. محصول آنجا غلات، فندق و گردو. شغل اهالی زراعت و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

فرهنگ معین

غذای کم و مختصر که سیر نکند، ارمغان، سوغات. [خوانش: (لُ نَ) [ع. لُهنَه] (اِ.)]

(~.) (اِ.) سنگ، حجر.

(لُ نِ) (ص.) ابله، احمق، نادان.

فرهنگ عمید

ابله، احمق،
بی‌ادب،
(اسم) [قدیمی] سنگ،

غذای مختصر ‌که با آن سرگرم شوند پیش از غذای اصلی،
ارمغانی که مسافر بیاورد، سوغات،
آنچه به شخصی که از سفر آمده هدیه کنند،

فرهنگ فارسی هوشیار

ابله و احمق و نادان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر