معنی لنبر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لنبر. [لُم ْ ب َ] (اِ) (اصطلاح عامیانه) ران از طرف خلف. سُرین. (جهانگیری). کفل. (برهان). لُمبر. سرین فربه. و رجوع به لمبر شود.

لنبر. [لَم ْ ب َ] (ص) مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان). فربه. چاق.صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند.
- لنبر دادن، شکم دادن قسمتی ازطاق بنائی.

فرهنگ معین

(لَ بَ) (ص.) مردم قوی هیکل و فربه و گنده.

(لُ بَ) (اِ.) ران، سرین.

فرهنگ عمید

(زیست‌شناسی) [عامیانه] کفل، سرین،
[قدیمی] فربه، قوی‌هیکل، لمتر، لنبک، لبه،

گویش مازندرانی

پلیکان – پلیکان سفید

فرهنگ فارسی هوشیار

مردم قوی هیکل و فربه و گنده و نا هموار بمعنی کفل و سرین هم گویند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر