معنی لمس کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لمس کردن. [ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) بسودن. ببسودن. برمجیدن.ملامسه. مَس ّ. پرواسیدن. بپرواسیدن. (لغت نامه ٔ اسدی). بساویدن. پساویدن. (برهان). و رجوع به لَمس شود.

حل جدول

سودن

استلام

مَس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بساویدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

بسودن، دست‌مالیدن، سودن

فرهنگ فارسی هوشیار

پر واسیدن پر ماسیدن عشق را کس وجود نشناسد هر دلی را وطن نپرماسد (سنائی) بر ماسیدن بساویدن بسودن مالیدن مرزیدن سودن سهستن (مصدر) دست مالیدن بپسودن بساویدن: بسودن چیزها محتاج توسط هوانبود در شناخت آن چیز که لمس کند.

پیشنهادات کاربران

وامالیدن

ببوسیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر