معنی لقمه لقمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لقمه لقمه. [ل ُ م َ / م ِ ل ُ م َ / م ِ] (ق مرکب) اندک اندک: گدائی بود که همه عمر لقمه لقمه اندوخته و رقعه بر رقعه دوخته. (گلستان). معاینه بدیدم که پاره پاره به هم میدوخت و لقمه لقمه می اندوخت. (گلستان). || (ص مرکب) پاره پاره: لباسش لقمه لقمه است، از پارگی جای سالم ندارد.

فرهنگ معین

کم کم، اندک اندک، پاره پاره. [خوانش: (~. ~.) [ع.] (ق مر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

اندک اندک

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر