معنی لقلق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لقلق. [ل َ ل َ] (معرب، اِ) معرّب از فارسی لک لک. ج، لقالق. لقلاق (و هو افصح). (منتهی الارب). طائری است مار و ماهی راشکار کند. (غیاث). حاجی حاجی. حاجی لکلک:
چون صفیری بزند کبک دری در هزمان
بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی.
منوچهری.
لقلق ناموخته گر مار گیرد می چه سود
باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار.
سنائی.
به حکم، مار دمان را برآری از سوراخ
ز بهر طعمه ٔ راسو و لقمه ٔ لقلق.
انوری.
حکیم مؤمن گوید: به فارسی لک لک نامند و از طیور معروفه است و در سالی که وبا در بلاد مأوای او شود ترک توطن آنجا میکند. در آخر سوم گرم و خشک و گوشت او جهت جذام و لقوه و ضعف باه و خذر و ریاح غلیظه و برودت مستحکم نافع و مضر محرورین و مصلحش روغن کنجد. و بیضه ٔ او در جمیع افعال قوی ترو سرگین او جالی بهق و آثار و با تخم او سیاه کننده ٔموی و رافع صرع است. و زهره ٔ او رافع شبکوری، و خون او از سموم و جهت وضح و بهق نافع است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از پرندگان سفرکننده است. از کلنگ بزرگتر و بر وزغها و حلزون و حشرات به سر برد [کذا]. و در شریعت موسوی در ضمن مرغهای ناپاک محسوب است و چون برپا ایستد ارتفاع آن چهار قدم می باشد و لقلق بر دو نوع است: اول سفیدرنگ که اطراف بالهایش سیاه می باشد و او را ساقهای بلندی است که به یاری آنها در باتلاقها و چالاب ها تواند رفت. نوکش دندانه هائی دارد که رو به طرف انسی ترتیب یافته تا گرفتن شکار بر وی دشوار نباشد. و بر درختان و خرابه ها آشیان کند (مز 104:17) و به واسطه ٔ محبتی که نسبت به جوجه ها و نسبت به ماده ٔ خود دارد مشهور است و از آفریقا طی مسافت کرده به اروپا آید. و بالطبع هنگام مسافرت را نیکو شناسد (ارمیا 8:7) و چون در پریدن بسیار قوی و تواناست، ضرب المثل شده است (زکریا 5:9) و چقدر نیکو و خوش نماست هنگامی که منقار سرخش در جلوو ساقهای بلند و قرمزش از عقب نمودار میشود. لقلق را صدای طبیعی حقیقی نمیباشد جز اینکه با نوک خود طق طق کند و غالباً بی اذیت است و بدا به حال کسانی که اورا بدون جهت میکشند. دوم لقلق سیاه است که در نیزارها و چالابهای فلسطین یافت شود. از آن سفید کوچکتر و از انسان هراسی ندارد. و رجوع به لکلاک شود.

فرهنگ معین

(لَ لَ) [معر.] (اِ.) لک لک.

فرهنگ عمید

لک‌لک۲

فرهنگ فارسی هوشیار

لک لک، طائریست که مار و ماهی را شکار کند، حاجی لک لک

فرهنگ فارسی آزاد

لَقلَق، لک لک، زبان،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر