معنی لقا ء در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ فارسی هوشیار

لقا در فارسی دیدار کردن دیدار، چهره، آرمیدن بازن ‎ (مصدر) دیدار کردن دیدن، (اسم) دیدار: گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا. (دیوان کبیر 6: 1) -3 (اسم) روی چهره: تو آسمانی و هنر تو عطارد است وان بی قرین لقای تو چون ماه آسمان. (منوچهری. د. چا. 211: 2) توضیح بدین معنی در ترکیب آید: آفتاب لقا خجسته لقا خورشیدلقا فرخنده لقا ماه لقا، (مصدر) ظهور معشوق است چنانکه عاشق را یقین شود که اوست بصورت آدم ظهور کرده، آرمیدن با زن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر