معنی لعن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لعن. [ل َ] (ع مص) نفرین. سنه. بَوه. سب ّ. خِزی. لعنت. نفرین کردن. (ترجمان القرآن جرجانی).طرد. اِبعاد. راندن و دور کردن از نیکی و رحمت. (منتهی الارب). دور کردن از خیر. ضد برکت. (قاموس کتاب مقدس). جرجانی در تعریفات گوید: لعن من اﷲ، هو ابعاد بسخطه و من الانسان الدعاء بسخطه. (تعریفات). || از صورت بگردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی).
- اَبیت اللعن، این جمله را گاهی در دعا گویند و گاهی در مدح آرند، یعنی انکار کردی آوردن چیزی را که بر آن لعنت کنند ترا. (از منتهی الارب).
- لعن چهارضرب، نوعی از لعن که عوام متعصب شیعه کردندی.

لعن. [ل ُ ع َ] (ع ص، اِ) ج ِ لُعَنه. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

(لَ) [ع.] (اِمص.) نفرین، دشنام.

فرهنگ عمید

نفرین کردن،
دشنام دادن،
راندن،

حل جدول

دشنام

نفرین

نفرین کردن، دشنام

مترادف و متضاد زبان فارسی

سب، فریه، لعنت، ناسزا، نفرین

فرهنگ فارسی هوشیار

نفرین، لعنت، طرد، دور کردن از خیر

فرهنگ فارسی آزاد

لَعن، (لَعَنَ، یَلعَنُ) نفرین کردن، طرد و محروم کردن از خیر و رحمت، دشنام دادن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری