معنی لطیفه گو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لطیفه گو. [ل َ ف َ / ف ِ] (نف مرکب) لطیفه سرا. لطیفه گوی. رجوع به لطیفه و لطیفه گوی شود:
گفتم سخن تو گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات.
حافظ.

فرهنگ عمید

آن‌که سخنان نغز و نیکو بگوید،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنکه سخنی نغز و نیکو گوید لطیفه سرا جمع: لطیفه گویان: گفتم:سخن تو گفت حافظ گفتا: شادی همه لطیفه گویان صلوات خ (حافظ لغ. )

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر