معنی لبنیات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لبنیات. [ل َ ب َ نی یا] (ع اِ) ج ِ لبنیه. محصولات شیری و خود شیر. شیر و چیزها که از شیر کنند چون ماست و پنیرو کره و لور و کفی و کشک (پینو) و دوغ و کره و خامه (خامه تو) و روغن و سرشیر (قیماق) و قره قروت (رخبین) و آغوز (ماک) (فله). مجموع شیر و آنچه از شیر حاصل شود، در طب لبنیات گویند و شامل کره و روغن نشود.

فرهنگ معین

(لَ بَ یّ) [ع.] (اِ.) شیر و محصولاتی که از شیر به دست آورند مانند ماست و پنیر و کره و خامه و...

فرهنگ عمید

فرآورده‌های شیر، مانند ماست، پنیر، خامه، کره،

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: لبینه) : جیوان شیریان (صفت و اسم) جمع لبنیه شیر و محصولاتی که از آن بدست آورند مانند ماست پنیر کره خامه کشک دوغ و غیره: (حکیم جاثلیق گفت) از کل لبنیات و ترشیها باید پرهیز کردن. . . ترا از ترشیها و لبنیات نهی کرده ام.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر