معنی لاک تراش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لاک تراش. [ت َ] (نف مرکب) آنکه لاک سازد.

لاک تراش. [ت َ] (اِخ) نام دیهی به هزار جریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی). دهی از دهستان هزار جریب بخش چهاردانگه شهرستان ساری. واقع در 50 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی، جنگلی، معتدل و مرطوب. دارای 360 تن سکنه ٔ مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه سار، محصول غلات و عسل و لبنیات و ارزن شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

گویش مازندرانی

خراط لاک و چوب

فرهنگ فارسی هوشیار

سرخه تراش (صفت) آنکه لاک سازد و پردازد.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر