معنی قویم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قویم. [ق َ] (ع ص) نیکوقامت. خوش قد: رجل قویم. (اقرب الموارد) (آنندراج). || راست و درست. (منتهی الارب). معتدل. (اقرب الموارد).
قویم. [ق ُ وَ] (ع اِ مصغر) مصغر قوم و ها در تصغیر به آن ملحق نمیشود، ولی در جائی که برای غیر آدمیان استعمال شود ها در مصغر آن درمی آید زیرا در این صورت مؤنث است. (منتهی الارب).
راست، درست، خوش قد. [خوانش: (قَ) [ع.] (ص.)]
راست و درست،
معتدل،
استوار،
خوشقامت،
راست، استوار، والا
گربزه دار استخواندار، بلندبالا خوش اندام، راست واستوار: مادینه (صفت) راست و درست، استوار.
قَوِیم، محکم و متین، استوار، راست و درست، خوش قامت، معقول (جمع: قِیام)،