معنی قوادم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قوادم. [ق َ دِ] (ع ص، اِ) ج ِ قادم. رجوع به قادم شود. || ج ِ قادمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی پر دراز مرغ. (آنندراج). رجوع به قادمه شود.

قوادم. [ق َ دِ] (اِخ) موضعی است در بلاد غطفان و زهیر درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ عمید

قادمه

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: قادم) سرها سرها ی آدمیان (تک: قادمه) پرها ی دراز

فرهنگ فارسی آزاد

قَوادِم، پَرهای بلند و جلو بال- شاه پرها، لشکرها (مفرد: قادِمَه)، ایضاً: سرهای انسان (مفرد: قادِم)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر