معنی قهوه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قهوه. [ق َهَْ وَ] (ع اِ) قهوه. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام). شراب. (آنندراج). می. (منتهی الارب). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است. گویند: انه عبدالشهوه، اسیرالقهوه و گویند خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد. (از اقرب الموارد). || درختچه ای است از تیره ٔ روناسیان که ارتفاعش بین 2 تا 12 متر متغیر است. گلهایش سفید و با بوی مطبوع، ساقه اش استوانه ای شکل و شاخه هایش متقابلند، برگهایش ساده و بیضوی و نوک تیز و کناره های پهنک موج دار است. رنگ برگها سبز تیره و شفاف و در سطح فوقانی همراه با دو گوشوارک است. کاسه و جام گل آن شامل 5 تقسیم و پرچمهایش نیز بتعداد 5 است. میوه اش سفت و ابتداء سبزرنگ و پس از رسیدن قرمز میشود و محتوی دو دانه است هر دانه ٔ قهوه به اندازه ٔ یک نخود درشت و دارای یک سطح مستوی و یک سطح محدب است بر روی سطح مستوی یک شکاف وجود دارد. دانه ٔ قهوه محتوی مقداری آلبومن سخت و شاخی است (مانند هسته ٔ خرما). در حدود 33 نوع از این گیاه شناخته شده که در نقاط مختلف بحالت وحشی میرویند. اصل این گیاه از آفریقا و از منطقه ٔ سودان است و از آنجا به عربستان جنوبی در حدود قرون 14 و 15 میلادی برده شده و بعداً از آنجا به هندوستان و سپس به قاره ٔ جدید حمل و اکنون در برزیل بمقدار بسیار فراوان کشت میشود. میوه ٔ قهوه به بزرگی یک گیلاس و کمی کشیده است. دانه های قهوه بویی مخصوص و طعمی ملایم و گس دارند ولی بر اثر بو دادن بوی مخصوص و پسندیده ای پیدا میکنند.در آلبومن قهوه مقادیری مواد چرب و قند و سلولز و مواد آزته و کافئین موجود است. کافئین نخستین بار در سال 1820 م. توسط رونگ درآلمان بدست آمد و بعدها در سال 1861 م. رابطه اش با تئوبرومین که آلکالوئید موجود در چای است مشخص شد.
(اثراتی مشابه یکدیگر دارند و مخصوصاً مقوی قلب هستند) در قهوه ٔ بوداده علاوه بر کافئین، ماده ٔ معطری به نام کافئون نیز وجود دارد که ماده ای است روغنی و فرار که به مقدار بسیار کم چند لیتر آب را معطر میکند. قهوه ٔ بوداده مدر و محرک اعصاب است و بعنوان رفع مسمومیت از تریاک و مواد مخدر دیگر حتی الکل (هنگام مستی) بکار میرود. قهوه ٔ سبز دارای اثر رفع اسهال و تب بر و ضد سیاه سرفه است. کافئین که آلکالوئید موجود در قهوه است فرمولش C8H10N4O2 و مقوی قلب و مدر است و در ضعف قلب و بیماریهای عفونی (ذات الریه، تیفوئید). مصرف میشود. کافئین در استعمال داخلی بمقدار 0/5تا 1/5 گرم در 24 ساعت مصرف میشود: درخت قهوه. بن. شجرهالبن. قهوه آغاجی. قهوه ٔ عربی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فرهنگ نظام و گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 257 شود.
- قهوه خانه، جایی که در آن قهوه می پزند و چای دم می کنند. جائی که در آن قهوه و چای درست کنند و فروشند.
- قهوه جوش، ظرفی فلزین چون سماوری کوچک که در آن قهوه پزند.
- قهوه چی، کسی که قهوه ٔ مشروب میسازد. (ناظم الاطباء). کسی که قهوه طبخ کند و فروشد و اینک به کسی که چای خانه دارد و چای دم کرده به مردم میفروشد اطلاق میشود.
- قهوه چی باشی، رئیس قهوه چیان دولتی.
- قهوه دان، فنجان کوچک یا استکان که در آن قهوه ریزند و خورند. ظرف که قهوه در آن نگاه دارند. قوتی که در آن قهوه ٔ برشته کوبیده می ریزند. (ناظم الاطباء).
- قهوه ای، رنگ قهوه ای، رنگی است که بسیاهی زند.
- قهوه ای رنگ، برنگ قهوه ای. رنگ قهوه ٔ برشته.
- قهوه ریز، قهوه جوش یا ظرفی که از آن در فنجان واستکان قهوه ریزند.
- قهوه سرخ کن، ظرفی که قهوه را در آن بو دهند.
- قهوه ٔ ترک، نوعی از قهوه.
- قهوه ٔ قجری، قهوه ٔ مسموم که پادشاهان قاجار به کسانی که علناً کشتن آنان نمی توانستند می دادند و می خوراندند. (یادداشت مؤلف). قهوه ٔ زهردار که پادشاهان قجر برای کشتن کسی به او میدادند. (فرهنگ نظام).
|| مجازاً بمعنی قهوه خانه و آن مکانی است که در آن بزم آرایند و قهوه می خورند. (آنندراج):
مرادر قهوه بودن بهتر از بزم شهان باشد
که اینجا میهمان را منتی بر میزبان باشد.
میرصیدی (از آنندراج).
|| شعبه ٔ استوار. (منتهی الارب). الشعبه المحکمه. (اقرب الموارد). || شیر بی آمیغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بوی خوش یا ناخوش. (منتهی الارب). رائحه: ان فلاناً طیب قهوهالفم. (اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(قَ وِ) [ع.] (اِ.) نوشیدنی که از جوشاندن ساییده دانه های بو داده درخت قهوه به دست می آید.

فرهنگ عمید

نوشیدنی تیره‌رنگی که از دَم کردن دانه‌های بودادۀ گیاه قهوه تهیه می‌شود و محرک اعصاب است،
(زیست‌شناسی) دانه‌های تیره‌رنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و می‌نوشند،
(زیست‌شناسی) گیاهی درختی با برگ‌های بیضوی نوک‌تیز و گل‌های سفید معطر که در مناطق گرمسیر،
* قهوۀ قجری: در دورۀ قاجار، قهوۀ آمیخته‌به زهر که به بعضی اشخاص می‌خورانیدند،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

بنَک

فرهنگ فارسی هوشیار

دانه ای که کوبیده و مثل چای دم کرده و می نوشند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر