معنی قهرة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قهره. [ق َ هَِ رَ] (ع ص) کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد): فخذ قهره؛ ران کم گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج).

قهره. [ق ُ هََ رَ] (ع ص) سوزن کلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || زن بدکار و بدعمل و نابکار. (ناظم الاطباء). شریره: امراه قهره؛ ای شریره. (اقرب الموارد). ج، قُهَرات. (منتهی الارب) (آنندراج).

قهره. [ق ُ رَ] (ع اِمص) اضطرار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). اخذته قُهْرَهً؛ ای اضطراراً. (اقرب الموارد). قوت و زور. (ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر