معنی قمره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قمره. [ق َ رَ] (از ع، اِ) قمارخانه:
دستخون است در این قمره ٔ خاکی که منم
آه اگر ششدره ٔ دور قمر بگشائید.
خاقانی.
|| قمار. (غیاث اللغات). || نام هریک از اطاقهای کشتی. (یادداشت مؤلف).
قمارخانه، آخرین بازی نرد است که کسی بر سر خود یا یکی از اعضای خویش بسته باشد، دست خون. [خوانش: (قَ رَ یا رِ) [ع. قمره] (اِ.)]
قمارخانه
سبز روشن از رنگ ها مونث قمر شب مهتابی، شترسیراب