معنی قلان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قلان. [] (ترکی، اِ) حمارالوحش است. (فهرست مخزن الادویه).

قلان. [ق َ] (ص) ملوط و مخنث. (ناظم الاطباء) (استینگاس). || (مغولی، اِ) نوعی از خراج که در شیروان گیرند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (استینگاس). خراج. سرانه: آمدن علاءالدین دره ٔ گز با شماره ٔ سیستان کرّت اوّل... و رسم قلان و قبجور نهادن. (تاریخ سیستان ص 397).
سلطان روم و روس به منت دهد خراج
چیپال هند و سند به گردن کشد قلان.
سعدی.
کوچ و قلان خویش به دیوان عشق تو
گه جان دهم به مالی و گه سربقو بجوری.
پوربهای جامی.
بعد از آنکه قلان اهالی این طرف هر سال بر متمولی هفت دینار بر نازل حالی یک دینار مقرر شده بود بفرمود که به غیر از این هیچ مطالبه نرود. (جامع التواریخ).
- عمله ٔ قلان، عمله ٔ بی مزد و اجرت و عمله ٔ بیگار. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

مالیات، خراج: سلطان روم و روس به ‌منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲: ۶۶۱)،
در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می‌شد،

فرهنگ فارسی هوشیار

مغولی رمه باژ باژی که ازگله ورمه می ستانده اند درزمان ایلخانان، بیگاری (اسم) مالیات گله (ایلخانان) : چنان است که قضات و دانشمندان و علویان قلان و قوپچور ندهند جمع (بسیاق عربی) : قلانات، بیگاری:. . . و مئونت ایشان بر پدران بود و بهر وقت ایشان را قلان باید کشید. یا عمله قلان. کارگر بیمزد عمله بیگار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر