معنی قلائد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قلائد. [ق َ ءِ] (ع اِ) ج ِ قلاده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلاده شود.
- ام القلائد، میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).
- قلائدالخیل، کنایه از بزرگواران. گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل، ای هن کرام، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را قلاده به گردن ننهند. (اقرب الموارد).
- قلائدالشعر، باقیمانده ٔ از شعر بر زمانه. (منتهی الارب).اشعاری که بر روزگار بماند و به خاطر نفاستی که داردهمواره محفوظ باشد و فراموش نگردد. (اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(قَ ئِ) [ع.] (اِ.) جِ قلاده.

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: قلیه) تواهه ها بنگرید به قلیه قلاید در فارسی (تک: قلاده) گردنبندها قلاده گردن بند ها گلوبندها: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است. . . جمع قلاده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر