معنی قطیفی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قطیفی. [ق َ] (ص نسبی) نسبت است به قطیف. (اللباب). رجوع به قطیف شود.

قطیفی. [ق َ] (اِخ) ابراهیم بن سلیمان حلی نجفی، مکنی به ابواسماعیل. از فقهاء و مجتهدان و محدثان امامی قرن 11 هجری و معاصر با شاه طهماسب صفوی است (930-984 هَ. ق.).وی از مشایخ اجازه ٔ بسیاری از علمای عصر خود بوده وبا معاصر خود محقق کرکی مناظراتی داشته و چند رساله در مسائل فقهیه که مورد مشاجره و مناظره بوده است، نگاشته است. او راست: 1- اثبات الفرقه الناجیه. 2- الاربعون حدیثاً. 3- الامالی. 4- ایضاح النافع در شرح مختصر نافع. 5- حاشیه ٔ الفیه ٔ شهید اول. 6- حاشیه ٔ شرایع محقق. سال وفاتش به دست نیامد. (روضات الجنات) (نامه ٔ دانشوران) (الذریعه) (ریحانه الادب ج 3 ص 314).

قطیفی. [ق َ] (اِخ) احمدبن صالح بحرانی.از علمای امامیه ٔ اوایل قرن چهاردهم هجری و از شاگردان شیخ مرتضی انصاری است. او راست: 1- التحفه الاحمدیه. 2- دیوان اشعار، این کتاب چاپ شده است. وی به سال 1315 هَ. ق. در شصت وپنج سالگی در بحرین درگذشت. (الذریعه ج 3 ص 411) (ریحانه الادب ج 3 ص 314).

قطیفی. [ق َ] (اِخ) علی بن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد بحرانی. از دانشمندان و از شاگردان شیخ احمد قطیفی است: او راست: 1- انوار البدرین و مطلع النیرین فی تراجم علماء الاحساء و القطیف و البحرین. 2- التوحید. وی به سال 1340 هَ. ق. درگذشت. (الذریعه ج 4 ص 480) (ریحانه الادب ج 3 ص 314).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر