معنی قضا کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قضا کردن. [ق َ ک َ دَ] (مص مرکب) به جا آوردن عبادت را در غیر بر موقع آن. در برابر ادا کردن: گفت نماز را نیز قضا کن که چیزی نبوده که به کار آید. (گلستان). رجوع به قضا شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) انجام دادن امری فوت شده: این جان پاره پاره را خوش پاره پاره مست کن تا آنچه دو شش فوت شد آنرا کند این دم قضا، بجا آوردن عبادتی (مانند نماز روزه) که وقت آن گذشته باشد: پس چون باب رسد نماز قضا کند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر