معنی قسامة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قسامه. [ق َ م َ] (ع اِمص) مصالحه ٔ میان مسلمانان و دشمنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الهذنه بین العدو و المسلمین. (اقرب الموارد). ج، قسامات. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || (اِ) جماعتی که سوگند خورند بر چیزی و بگیرند آن را و یا گواهی دهند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || سوگندهائی که تقسیم میشود بر اولیای قتیل چون ادعای خون کند بدون شاهد و بینه گویند: فلان قتل بالقسامه، و این را در صورتی گویند که اولیای آن قتیل بدون بینه و شاهد ادعای قتل بر کسی کنند، پس پنجاه سوگند میخورند که قاتل این قتیل فلان کس است، و این اشخاص را که سوگند خورده اند قسامه مینامند. (ناظم الاطباء). رجوع به باب دیات شرایع شود. || (اِمص) حُسن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). جمال. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
قسامه. [ق َ م َ] (ع مص) خوب روی و صاحب جمال گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (زوزنی). گویند: قسم قسامه؛ خوبروی و صاحب جمال گردید، و این از باب «کرم » است. (ناظم الاطباء).
قسامه. [ق ُ م َ] (ع اِ) مال صدقه. (اقرب الموارد). صدقه. (منتهی الارب). || آنچه قسام برای ذات خود جدا نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و به همین معنی است: ایاکم و القسامه. (اقرب الموارد).
قسامه. [ق َ م َ] (اِخ) ابن زهیر. از تابعان است. (منتهی الارب).