معنی قرطاس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قرطاس. [ق ِ] (ع اِ) نشانه از هر جرم که باشد. (منتهی الارب). الغرض الذی یرمی. (اقرب الموارد). || (ص) شتر گندمگون. || دختر سپید کشیده قامت. || شتر ماده ٔ جوان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اِ) چادر مصری. (منتهی الارب). برد مصری. (اقرب الموارد). || نامه هرچه باشد. || کاغذ. قرطس. (منتهی الارب). ج، قراطیس. (اقرب الموارد).

قرطاس. [ق ِ / ق ُ] (ع اِ) کاغذ. (منتهی الارب). صحیفه ای که بر آن نویسند. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل و نیز رجوع به کاغذ شود.

فرهنگ معین

(قِ) [ع.] (اِ.) کاغذ. ج. قراطیس.

فرهنگ عمید

کاغذ،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاپیروس، کاغذ، دستخط، مراسله، مکتوب، نامه

فرهنگ فارسی هوشیار

کاغذ، صحیفه که بر آن نویسند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر