معنی قربان کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قربان کردن. [ق ُ ک َ دَ] (مص مرکب) فداکردن. به قربان کسی رفتن. قربان ساختن:
بعید نیست که گر تو به عهد بازآئی
به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان.
سعدی.
گوئی فلک ازبهر تهیه ٔ برگ عید، خانه های فارسیان را به وعید آن لشکر بی کیش قربان ساخت. (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 21).
عید واله تو و جان داده به محرومی تو
عید نادیده جز او کس نکند قربان را.
واله هروی (از آنندراج).
به روز عید چو قربان کنی حریفان را
مرا بگوی که دست تو را حنا بندم.
کلیم (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

فدا کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر