معنی قراقوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قراقوش. [ق َ] (ترکی، اِ مرکب) قسمی از باز شکاری. رجوع به قراغوش شود.

قراقوش. [ق َ] (اِخ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد. واقع در 35000 گزی شمال شهرکرد و 12000گزی راه بن به شهرکرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، معتدل و سکنه ٔ آن 120 تن است. آب آن از رودخانه ٔ محلی و محصول آن برنج، غلات، کشمش و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).

قراقوش. [ق َ] (اِخ) ابن عبداﷲ اسدی مکنی به ابوسعید.از امیرانی است که در دربار صلاح الدین پرورش یافت و به نیابت وی در مصر حکومت کرد. وی مردی باهمت بود و به عمران و آبادی علاقه ٔ فراوان داشت و باروی محیط به شهر قاهره از آثار او است. قلعه ٔ جبل و پلهائی در جیره در راه اهرام ثلاثه نیز از بناهای او بشمار میرود. چون صلاح الدین شهر عکه را از فرنگیان گرفت، حکومت آن را به قراقوش داد و چون فرنگیان آن شهر را پس گرفتند اسیر گشت و با دادن ده هزار دینار خود را آزاد ساخت. سلطان از این کار وی بسی شاد شد. وی در قاهره به سال 597 هَ. ق. وفات کرد. حکم های شگفت آوری از قضاوتهای او نقل میکنند که ابن خلکان او را از این گونه احکام منزه میداند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 792، 793).

گویش مازندرانی

عقاب سیاه رنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

ترکی بازشکاری سیاباز (قراسنقر) (اسم) قراسنقر را گویند که عبارت از سنقر سیاه رنگ با نوک خمیده قوی و پنجه های یا قدرت است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر