معنی قراف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

قراف. [ق ِ] (ع مص) مقارفه. (منتهی الأرب) (آنندراج). با هم آمیختن. (منتهی الأرب). رجوع به مقارفه شود.

قراف. [ق ِ] (اِخ) دهی است به جزیره ٔ بحر یمن مقابل جار. (منتهی الأرب). دهی است در جزیره از دریای یمن محاذی جار که مردم آن بازرگانند و آب آشامیدنی را از دوفرسخی آورند. (از معجم البلدان).

فرهنگ فارسی هوشیار

درآمیختن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر