معنی قبس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
قبس. [ق َ] (ع مص) آتش گرفتن از چیزی. || فائده گرفتن. || فائده دادن. (منتهی الارب) (آنندراج).
قبس. [ق ِ] (ع اِ) اصل و نژاد چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج).
قبس. [ق َ ب َ] (ع اِ) شعله و پاره ٔ آتش. (منتهی الارب):
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
موسی اینجا به امید قبسی می آید.
حافظ.
|| (مص) تیزگشنی شدن نر. (منتهی الارب) (آنندراج).
قبس. [ق َ ب ِ] (ع ص) گشن شتاب باردارکننده. (منتهی الارب) (آنندراج).
شعله، پاره آتش. [خوانش: (قَ بَ) [ع.] (اِ.)]
شعله و پارۀ آتش، پارۀ آتشی که از آتش بزرگ گرفته شود،
آتش گرفتن، سود گرفتن، سود دادن ریشه نژاد افرازه (شعله)، پاره آتش (مصدر) آتش گرفتن از چیزی، فایده گرفتن. (اسم) شعله، پاره آتش.
قَبس، (قَبَسَ، یَقبِسُ) شعله ور شدن، شعله ور ساختن، آموختن، آموزش دادن،