قبال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
قبال. [ق ِ] (ع اِ) قبال النعل، دوال پیش کفش که میان انگشتان باشد. (ناظم الاطباء). دوالی که بر طول نعلین دوزند و آن دو تا باشد و شراک دوالی که بر عرض دوزند. (فرهنگ نظام). || قصیری قبال، نام ماری است خبیث. (ناظم الاطباء). || مقابل. برابر. حذاء.
- در قبال آن، در برابر آن.
قبال. [ق ِ / ق َ] (اِخ) کوه بلندی است در بادیه، درسرزمین بنی عامر. ابن جنی آن را بفتح قاف روایت کرده و گوید: این کوه نزدیک دومهالجندل است:
فوحش نجد منه فی بلبال
یخفن فی سلمی و فی قبال.
متنبی.
یجتزن اودیهالنصیع جوازعاً
أجواز عین ابا فنعف قبال.
کثیر (معجم البلدان).
فرهنگ معین
(ق) [ع.] (حراِض.) مقابل، برابر.
فرهنگ عمید
مقابل، برابر،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ازاء، برابر، جلو، روبرو، مقابل
فرهنگ فارسی هوشیار
دوال کفش، برابر برابر حذا ء. یا در قبال. در برابر.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.