معنی قابوق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
قابوق. (ترکی، اِ) قاپوق. قشر. پوست.
فرهنگ معین
[تر.] (اِ.) پوست، قشر.
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی پوست پوسته ترکی پوست پوسته (اسم) پوست قشر.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.