قاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
بشقاب بزرگ و کم و بیش گود، جلد یا غلاف برخی چیزها، مانند: عینک، ساعت، جسم سخت از چوب یا غیر چوب بر گرد عکس، آینه و... که نگه - دارنده آن باشد، چارچوب. [خوانش: [تر.] (اِ.)]
اندازه، مقدار، مابین قبضه کمان و گوشه آن. [خوانش: [ع.] (اِ.)]
استخوان پاشنۀ پای گوسفند که با آن قمار میکنند، بجول، شتالنگ،
چهارچوبهای از جنس فلز، پلاستیک، یا چوب که عکس، نقاشی، آیینه، و مانند آنها را برای حفظ یا تزئین درون آن قرار میدهند: قاب عکس، قاب آیینه،
جعبه یا محفظهای برای نگهداری یا حمل چیزی: قاب عینک،
بشقاب بزرگ لبتخت،
جام،
مقدار، اندازه،
نیمهای از کمان مابین قبضه و گوشۀ آن،
* قاب قوسین: [قدیمی]
مقدار دو کمان،
[مجاز] قرب الهی، نزدیکی به خداوند: به قاب قوسین آن را بَرَد خدای که او / سبک شمارد در چشم خویش وحشت غار (ابوحنیفه: شاعران بیدیوان: ۵۸۸)،
چارچوب عکس
استخوان پاشنه، چارچوب عکس
استخوان پاشنه، چار چوب عکس
چارچوب
چارچوب، چهارچوب، کادر، دوری، سینی، طبق، قاپ، کعب، جلد، غلاف، محفظه، اندازه، مقدار
بشقاب بزرگ مسی، سینی، کشکک زانوی گوسفند که در قاب بازی...
خوردن، نوشیدن از ((کعب)) تازی بجول بژول در کوژک پای، مرزا چاربر چارچوب فرواز، دورک ترکی آوند، خوانچه، نایم پوشه پوش ترکی بنگرید به قاب ترکی
قاب، مقدار-اندازه-نیمه ای از کمان که از مرکز تازِه باشد- کنایه از فاصله کم و نزدیک است،