معنی فوراً در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فوراً. [ف َ رَن ْ] (ع ق) بشتاب. دروقت. دردم. بی درنگ. حالی. درحال. درساعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به فور شود.

حل جدول

در دم

کلمات بیگانه به فارسی

بی درنگ

مترادف و متضاد زبان فارسی

آنی، بزودی، بلادرنگ، بلافاصله، بی‌تامل، بی‌درنگ، درحال، سریعاً، فی‌الحال، فی‌الفور

فرهنگ فارسی هوشیار

بشتاب، دردم، بیدرنگ، در حال

پیشنهادات کاربران

فی الحال

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر