معنی فهد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فهد. [ف َ] (ع اِ) یوز. ج، افهد، فهود. (منتهی الارب). یوز. پوزپلنگ. (فرهنگ فارسی معین). در رنگ چون پلنگ و به طبع چون سگ باشد. (یادداشت مؤلف). وحوش را بدان شکار کنند. تنگ خلق، سخت خشم و جهنده و دیرخواب است. (اقرب الموارد):
برفتند با یوزبانان و فهد
گرازان و تازان سوی رود شهد.
فردوسی.
|| میخ وسط پالان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (مص) نیکو ساختن کار را در غیبت کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِخ) ستاره ای است. (اقرب الموارد).

فهد. [ف َ هََ] (ع مص) خوابیدن و غفلت ورزیدن از آنچه لازم و ضروری بود. || همچو یوز گشتن در خواب و تمدد آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فَهد شود.

فهد. [ف َ هَِ] (ع ص) مرد خفته و بی خیر و شبیه به یوز درخواب و تمدد آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(فَ) [ع.] (اِ.) یوز، یوزپلنگ، ج. فهود، افهد.

فرهنگ عمید

یوزپلنگ،

حل جدول

یوزپلنگ

مترادف و متضاد زبان فارسی

پارس، پلنگ، نمر، یوزپلنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

یوزپلنگ

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر