معنی فنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فنی. [ف َ] (ع اِمص) ممال فنا. (یادداشت مؤلف):
ز بیم باد سموم و بلای ریگ روان
روان شخص همی کرد آرزوی فنی.
ادیب صابر.

فنی. [ف َن ْ نی] (ص نسبی) منسوب به فن. آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی. دانشکده ٔ فنی. || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی. مدیر فنی.

فنی. [ف ُ نی ی] (ع اِ) ج ِ فناء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فِناء شود.

فرهنگ معین

منسوب و مربوط به فن، در فارسی کسی که در امور صنعتی مشغول به کار است. [خوانش: (فَ نّ) [ع.] (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

مربوط به فن،
دارای تخصص دربارۀ فن خاصی،
براساس فن و تخصص خاص،
متخصص در تکنیک و صنعت،

گویش مازندرانی

بینی دماغ

فرهنگ فارسی هوشیار

فندی هنری (صفت) منسوب و مربوط به فن: اداره آموزش و فنی و روستایی، کسی که بامور فنی مشغول است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر