معنی فظ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فظ. [ف َ] (رمز) رمز فظاهرٌ. (یادداشت مؤلف).

فظ. [ف َظظ] (ع ص) مرد درشت خوی بدخوی سنگدل بدزبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درشتخوی. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || (اِ) آب شکنبه که در بیابان بی آب، شکم شتر کفانیده، سرگین افشارده بخورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (مص) بیفشاردن آب شکنبه را. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

(فَ ظّ) [ع.] (ص.) درشت خو و بدزبان.

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ درشتخوی ترشروی: مرد، آب شکنبه، گراز ماهی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر