معنی فری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فری.[ف َ] (ص) از اوستایی فری به معنی دوست و محبوب، در هندی باستان پریا. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). || خجسته. مبارک. با فر و شکوه:
همان گاودوشان به فرمانبری
همان تازی اسب رمیده فری.
فردوسی.
خرج ترا وفا نکند دخل تو که تو
افزون دهی ز دخل زهی خوی تو فری.
فرخی.
جشن سده و رسم جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون.
عنصری.
سایه ٔ ذوالجلال بین وز فلک این نداشنو
اینت مجاهد هدی، اینت مظفر فری.
خاقانی.
|| زیبا. نیکو. پسندیده. (یادداشت بخط مؤلف):
فری آن زلف مشکینش چو زنجیر
فتاده صدهزاران کلج بر کلج.
شاکر بخاری.
فری دو زلف سیه رنگ او چو خفته دو زاغ
بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ.
فرخی.
|| (صوت) چه خوب. فرخا:
فری خوی آن بت که وقت شراب
همه مدحت خواجه خواهد ز من.
فرخی.
کیست کو رای تو دیده ست و نمانده ست شگفت
کیست کو روی تو دیده ست و نگفته ست فری.
قطران.
فری آن قد و آن زلفش که گویی
فروهشته ست بر شمشاد شمشاد.
زینبی.
|| شگفت:
فری زآن تندرست زرد و آن فارغ دل گریان
شگفت آن راستگوی گنگ و آن قوت کن لاغر.
مسعودسعد.
خال ز غالیه نهد هر کس روی سیب را
خال ز خون نهاده ماه اینت مشاطه ٔ فری.
خاقانی.
|| خوشا. زها. حبذا:
فری آن فریبنده زلفین مشکین
فری آن فروزنده رخسار دلبر.
فرخی.

فری. [ف َرْی ْ] (ع مص) شکافتن چیزی را بصلاح باشد یا بفساد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دروغ بربافتن. (منتهی الارب). اختلاق کذب. (از اقرب الموارد). || بریدن موزه و توشه دان و مانند آن را جهت اصلاح و ساختن آنرا. (منتهی الارب). || سیردر زمین. (از اقرب الموارد). || سرگشته گردیدن. || مدهوش گشتن. || بشگفت آمدن به کار خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

فری. [ف َ ری ی] (ع ص) دروغ بربافته. (منتهی الارب). الامر المختلق المصنوع او العظیم و منه لقد جِئت ِشیئاً فریاً. (اقرب الموارد). || کار شگفت. (منتهی الارب). شگفت. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی). || (اِ) دلو بزرگ فراخ. || شیر تازه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

فری. [] (اِخ) شهری است از سند از آن سوی رود مهران. جایی با نعمت بسیار. و منبر آنجا نیست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. (حدود العالم).

فرهنگ معین

(فَ یا فِ) (شب جم.) زه ! آفرین ! احسنت !

فرهنگ عمید

خجسته، مبارک،
(شبه جمله) کلمۀ تحسین، زهی، خوشا، آفرین: فری آن فریبنده‌زلفین مشکین / فری آن فروزنده‌رخسار دلبر (فرخی: ۱۴۷)،
عجیب، شگفت‌انگیز: خال ز غالیه نهد هرکس و روی سیب را / خال ز خون نهاد ماه اینت مشاطهٴ فری (خاقانی: ۴۲۹)،

گویش مازندرانی

نام گوسفندی به رنگ قهوه ای و سیاه

فرهنگ فارسی هوشیار

خجسته، مبارک، با فر و شکوه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر