معنی فروچکیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فروچکیدن. [ف ُ چ َ / چ ِ دَ] (مص مرکب) چکیدن. ریختن:
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون.
کسائی.
رجوع به چکیدن شود.
فرهنگ عمید
چکیدن، به پایین چکیدن، قطرهقطره ریختن،
فرهنگ فارسی هوشیار
قطره قطره ریختن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.