معنی فروند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فروند. [ف َرْ وَ] (اِ) چوبی باشد که در پس در کوچه اندازندتا در گشوده نگردد. (برهان). رجوع به فرونده شود.

فروند. [ف َرْ وَ] (اِ) لغتی است برای واحد کشتی و هواپیما و جز آن به کار رود: یک فروند کشتی. یک فروند هواپیما... (یادداشت بخط مؤلف). یک دستگاه. یک عدد: امر همایون خطاب به نظام الملک والی دکن مبنی بر سرانجام بیست فروند کشتی کوه اندام دریاشکاف صادر گشته. (از دُرّه ٔ نادره چ شهیدی ص 580).

فرهنگ معین

چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما. [خوانش: (فَ وَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

(نظامی) واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلی‌کوپتر، و مانند آن: سه فروند هواپیما،
سکان کشتی،
چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود، کلون،

حل جدول

واحد شمارش کشتی

واحد شمارش موشک

واحد شمارش هواپیما

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر