معنی فرهومند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فرهومند. [ف َ م َ] (ص مرکب) فرمند. (حاشیه ٔ برهان چ معین). مرد نورانی پاکیزه ٔ روزگار باشد. (برهان). فرهمند. رجوع به فره و فر شود.

فرهنگ عمید

فرهمند

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرهیزگار، دیندار، متقی،
(متضاد) ناپرهیزگار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر