معنی فرمان برداری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرمان برداری. [ف َ مام ْ ب ُ] (حامص مرکب) فرمان بری. فرمان به جا آوردن. (یادداشت به خط مؤلف): در ریاضت و تعلیم او و شرایط خدمت و لوازم فرمان برداری قیام نمود. (سندبادنامه).
- فرمان برداری کردن، اطاعت کردن. مطیع شدن و تسلیم شدن. (ناظم الاطباء).
- فرمان برداری نمودن، فرمان برداری کردن. پذیرفتن. (یادداشت به خط مؤلف): فرمان برداری باید نمود به هرچه خداوند فرماید. (تاریخ بیهقی). دل شکسته نباید داشت که چنین حالها مردان را پیش آید. فرمان برداری باید نمود. (تاریخ بیهقی). زن فرمان برداری نمود. (کلیله و دمنه). رجوع به فرمان شود.
اطاعت، فرمان بردن،