معنی فرسودگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فرسودگی. [ف َ دَ / دِ] (حامص) فرسوده شدن. فرسوده بودن. فرسایش. رجوع به فرسوده و فرسودن شود.

حل جدول

کهنه گی، فرسایش، پوسیدگی

استهلاک

مترادف و متضاد زبان فارسی

پوسیدگی، کهنگی، خستگی، فرتوتی، واماندگی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرسوده بودن، فرسایش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر