معنی فرسا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فرسا. [] (اِ) دار فلفل است. (فهرست مخزن الادویه). دار پلپل. رجوع به دار پلپل و دار فلفل شود.

فرسا. [ف َ] (نف مرخم) مخفف فرساینده. (یادداشت به خطمؤلف). این لغت در ترکیب به صورت مزید مؤخر آید.
ترکیب ها:
- آبله فرسا. آسمان فرسا. بحرفرسا. تن فرسا. توان فرسا. روان فرسا. طاقت فرسا. فلک فرسا. قلم فرسا. گنه فرسا. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.

فرهنگ عمید

فرسودن
فرساینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): طاقت‌فرسا، دست‌فرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جان‌فرسای (انوری: ۴۵۰)،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده. جمع: ساینده: فرقد فرسای گردون فرسای.

فرهنگ پهلوی

پوشاننده، رازدار، پاک کننده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر