معنی فرام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فرام. [ف ِ] (ع اِ) دارویی که شرم زن را تنگ سازد. (منتهی الارب). دارویی که زنان فرج خود را بدان تنگ کنند. (ناظم الاطباء). دوایی است که زنان برای تضییق فرج مستعمل دارند. (فهرست مخزن الادویه). || لته ای است که زنان حمول سازندآن را یا در ایام حیض فرج را بدان آکنند. (منتهی الارب). لته ٔ حیض. (ناظم الاطباء). رجوع به فرامه شود.
فرام. [ف َ] (ص) تندرو. (قاموس کتاب مقدس).
فرام. [ف َ] (اِخ) شهریار یرموت. (قاموس کتاب مقدس).
فرام. [ف َ] (اِخ) یکی از مشاهیر اموریان زمان یوشع. (قاموس کتاب مقدس).
زمان بین دو زایمان، گاو نازا، حیوانی که از شیر دادن افتاده...
لته ی دشتان لته