معنی فراخ دوش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فراخ دوش. [ف َ] (ص مرکب) چهارشانه. درشت اندام. شانه پهن [: خلیفه مهتدی] مردی بود فراخ پیشانی، شهلاچشم، اضلع فراخ دوش، سرخ روی... (ترجمه ٔ تاریخ طبری).
فرهنگ عمید
پهنشانه، چهارشانه،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) چهار شانه پهن شانه.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.