معنی فدرال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فدرال. [ف ِ دِ] (فرانسوی، ص) مؤتلف. (وبستر). هم عهد. متحد. (حییم). || حکومتی که از چند بخش کشوری تشکیل گردد و این قسمتها از یک دولت مرکزی متابعت کنند. || پیمانی. (حییم). || اتحادی. (حییم).

فرهنگ معین

(فِ دِ) [فر.] (ص.) نوعی حکومت مرکب از دولت های مستقل ایالتی و یک دولت مرکزی که توسط مردم همه ایالت ها انتخاب می شود.

فرهنگ عمید

ویژگی حکومتی که به‌صورت اتحادیه‌ای از ایالات‌ خودگردان اداره می‌شود،

حل جدول

حکومت اتحادیه ای

فرهنگ فارسی هوشیار

حکومتی که از چند بخش کشوری تشکیل گردد و این قسمتها از یک دولت مرکزی متابعت کنند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر