معنی فخارة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فخاره. [ف َ رَ] (ع مص) نازیدن. (منتهی الارب). فخر. فخار. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود. || نازیدن به خوی نیک. (منتهی الارب). فخار. خودستایی به خصال و مناقب و مکارم بر حسب و نسب درباره ٔ خود یا پدران خود. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود. || افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب). فخار. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود.
فخاره. [ف َخ ْ خا رَ] (ع اِ) یک فَخّار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فَخّار شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.