معنی فتحی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فتحی. [ف َ حا] (ع اِ) باد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

فتحی. [ف َ] (ص نسبی) منسوب به فتح.

فتحی. [ف َ] (اِخ) از شعرای قرن نهم هجری. در مجالس النفائس آمده است: مولانا فتحی، از شعرای سلطان یعقوب است و این مطلع از اوست:
مجنون چو شام عید نظر بر هلال کرد
دیوانه گشت و ابروی لیلی خیال کرد.
(از مجالس النفائس ص 312).

فتحی. [ف َ] (اِخ) اندجانی (ملا...). از شعرای قرن نهم هجری است. در مجالس النفائس آمده است: ملا فتحی، از ولایت اندجان است و در ملازمت بابرمیرزا میباشد و این بیت از اوست:
منکر عشق اندبی دردان بحمداللَّه که من
دردمندم، عاشقم، بیدرد باری نیستم.
(از مجالس النفائس ترجمه ٔ فخر هروی ص 158).

فتحی. [ف َ] (اِخ) پاشا زغلول (1279 هَ.ق. / 1863 م. - 1332 هَ. ق. / 1914 م.)، موسوم به احمد و معروف به فتحی پاشا زغلول، فرزند شیخ ابراهیم زغلول است. وی در فن قضا از نوابغ مصر بشمار است. تولدش در قریه ٔ ابیان بود. تحصیلات خود را در مصر آغاز کرد و سپس به فرانسه رفت و در سال 1304 هَ. ق. به قاهره بازگشت و مناصب قضایی به عهده گرفت. (از اعلام زرکلی ص 59). او راست. 1- الاَّثار العربیه الفتحیه. (مجموعه ٔ مقالات). 2- الاَّثار الفتحیه، بکوشش احمد حمدان.3- الاسلام، خواطر و سوانح. 4- اصول الشرایع، ترجمه از اثر معروف بنتام. 5- جوامع الکلم، ترجمه از گوستاولوبون. 6- رساله فی تزویر الاوراق. 7- روح الاجتماع، ترجمه از گوستاو لوبون. 8- روح الشرایع، ترجمه از بنتام. 9- سرّ تطور الامم، نوشته ٔ گوستاو لوبون، ترجمه به عربی. 10- سرّ تقدم الانکلیزا السکسونیین، ترجمه از ادموند دیمولان. 11- شرح القانون المدنی. 12- لجنه اصلاح الجامع الازهر. 13- المحاماه فی کل زمان و مکان، در حقوق و تاریخ نظامات حکومت و سیاست در مصر. 14- الملاحظات القانونیه. 15- من امیر الی السلطان، کتابی که امیر مصطفی فاضل پاشا در 1866 م. به سلطان عبدالعزیز نوشته است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1435).

فتحی. [ف َ] (اِخ) ترندی، اسمش حکیم علی بن محمد است. وی معاصر سلطان بهرامشاه غزنوی بود و با حکیم سنایی و مختاری غزنوی معاشرت داشت. اشعارش کمیاب است و آنچه باقی مانده شیرین و لطیف است. در توحید گوید:
تابنده به فرمان تو شد چشمه ٔ خورشید
گردنده به تقدیر تو شد گنبدخضرا
چون رحمت تو بدرقه ٔ چشم و زبان شد
این نرگس مینا شد و آن سوسن گویا.
(از مجمع الفصحاء رضاقلی هدایت ج 1 ص 372).

فتحی. [ف َ] (اِخ) دفتری، فتحی بن محمد (متوفی به سال 1159 هَ. ق. / 1746 م.). از مشاهیر دمشق بود. شعر می گفت و شاعران دیگر او را مدح می گفتند. سعید السمان مدایح او را در کتابی بنام «الروض النافح فیما ورد علی الفتح من المدائح » گرد آورده است. (از اعلام زرکلی ص 767 از سلک الدرر).

فتحی. [ف َ] (اِخ) شیروانی. ازسخنوران متوسط و از رندان صوفی نهاد است. او راست:
ماه رویا قل هو اﷲ احد
این چه رخسار است ؟ اﷲ الصمد
لم یلد بی مثل لم یولد که اوست
آفرید از گل بدین خوبی جسد
در سحاب صنع صانع قطره ای است
لم یلد یولد له کفواً احد.
(از دانشمندان آذربایجان ص 294).

فتحی. [ف َ] (اِخ) قزوینی. از شاعران عهد صفوی است. مؤلف تحفه ٔ سامی آرد: به بیاعی مشغول است و گاهی شعر میگوید. این مطلع از اوست:
خواهم ای دیده که حیران نگاری باشی
هرزه گردی نکنی در پی یاری باشی.
(از تحفه ٔ سامی ص 149).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری