معنی فاطمة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فاطمه. [طِ م َ] (ع ص) مؤنث فاطم. شتربچه ٔ ماده ٔ از شیر بازشده. (منتهی الارب). رجوع به فاطم شود. || زنی که بچه ٔ دوساله را از شیر گرفته باشد. (غیاث).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عبدالملک بن مروان، از خلفای بنی امیه، و زوجه ٔ عمربن عبدالعزیز و عم زاده ٔ اوست. در ترک اسباب تجمل وحشمت پیروی از شوهر خود مینمود، و گویند در آغاز خلافت شوهرش به دستور او و رضای خود تمام زینت ها و جواهر خود را به بیت المال بخشید. (از خیرات حسان ص 12).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دهکده ای در کشور پرتقال است که در 100 هزارگزی شهر لیسبن قرار دارد. (المنجد).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر ضحاک بن سفیان کلابی که محمدبن عبداﷲ (ص) او را به زنی گرفت. (از کتاب الاصابه ج 8 ص 162).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر طلحه، زوجه ٔ منصور دوانقی و از اولاد طلحه بوده است. رجوع به حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 275 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عباس بن الفتح بغدادی. علم فقه را خوب میدانسته و به حلیه ٔ صلاح آراسته بوده. در رباط بغدادیه انزوا اختیار کرده و در تربیت و ارشاد نسوان جدی داشته و در مباحث علمی با ماهران علما مباحثه میکرده است. این زن بر منبرمیرفته و موعظه میکرده است. (از خیرات حسان ص 12).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عبدالقادربن محمدبن عثمان، مشهور به بنت قریمزان. میان سالهای 878 و 966 هَ. ق. زیسته است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764). رجوع به بنت قریمزان شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عبداﷲ جوردانیه. عالم حدیث و در زمان خود در شهر اصفهان پایه ای بلند داشت. زندگانیش میان سالهای 434 و 524 هَ.ق. بود. (زرکلی ج 2 ص 764). دختر عبیداﷲ جزدانیه، کنیه اش ام ابراهیم بوده و از مردم چزدان. ابوالفتح اسعدبن ابی الفضائل محمودبن خلف عجلی اصفهانی از او حدیث شنیده است و از وی روایت کند. (یادداشت بخط مؤلف).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عبداﷲ، مادر عثمان بن ابی العاص الثقفی. (الاصابه ج 8 ص 163).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر علاءالدین محمدبن احمد سمرقندی. مؤلف تحفه الفقهاست. این زن با پدر و شوهرش علاءالدین کاشانی در شهر کاشان منزل داشته است و مشکلات و مسائل شرعی را برای مردم حل میکردند. او را بسبب تسلطی که در علم فقه داشته فاطمه ٔ فقیهه نیز خوانده اند. (از خیرات حسان ص 16 و 17).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر سعدالخیربن محمدبن عبدالکریم. زنی فقیه بود. تولدش در اصفهان به سال 552 هَ. ق. اتفاق افتاد و در سال 600 درگذشت. از راویان حدیث بود. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 763).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عمربن خطاب از ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب. و بعضی نام او را رقیه گفته اند. (یادداشت بخط مؤلف).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر عمرولیث و همسر محمدبن حسن درهمی، خلیفه ٔسیستان در زمان عمرولیث. (از تاریخ سیستان ص 236).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر قاسم بن جعفربن ابی طالب، نواده ٔ جعفر برادر علی بن ابی طالب و زوجه ٔ حمزهبن عبداﷲبن زبیر است. (از خیرات حسان ص 14).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر قیس بن خالد القرشی. از نخستین کسانی است که مهاجرت کرده، از زنان صحابی و صاحب جمال و کمال بود. مرگش در حدود 50 هَ. ق. است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر محمدبن عبداﷲ، پیامبر گرامی اسلام. در بیستم جمادی الثانیه به سال پنجم بعثت در مکه به دنیا آمد. مادرش خدیجه بود. او را به القاب سیده نساء العالمین، طاهره، صدیقه، زاکیه، راضیه، مرضیه، بتول، زهرا و مادرش را به لقب بنت خویلا خوانده اند. او زوجه ٔ علی بن ابی طالب و مادر امامین حسنین است. (از یادداشتهایی بخط مؤلف). شیخ طوسی و اکثر علما ذکر کرده اند که ولادت آن حضرت روز بیستم جمادی الاَّخر سال دوم بعثت و به روایتی سال پنجم بعثت اتفاق افتاده و مادرش خدیجه بوده است، و مطابق روایات و احادیث فاطمه در شکم مادرسخن میگفته است. فضایل و مناقب آن مخدره زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود. وفات آن حضرت در سیُم جمادی الاَّخره واقع شده. (از منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی صص 94-102). وفاتش را به سال 11 هجری نوشته اند و گویند شش ماه پس از مرگ پدرش از دنیا رفته. از او 18حدیث صحیح نقل شده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 764).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر محمد. رجوع به فاطمه ٔ تنوخیه شود.

فاطمه.[طِ م َ] (اِخ) دختر موسی کاظم، که در عرف ما به حضرت معصومه معروف است. مجلسی مینویسد: هنگامی که مأموران عباسی حضرت علی بن موسی الرضا را برای تفویض ولایت عهد به خراسان طلبید، خواهرش فاطمه ٔ معصومه یک سال بعد به شوق دیدار برادر عازم آن دیار شد و در ساوه بیمار شد و شخصی بنام موسی بن خزرج از جانب سعد او را با احترام به قم وارد کرد و 17 روز بعد حضرت معصومه در خانه ٔ این مرد جان سپرد، و او را در نقطه ای که بابلان خوانده میشد به خاک سپردند. آقا شیخ مهدی سلطان العلماء به نقل از کتاب لواقح الانوار فی طبقات الاخیار تاریخ زندگی آن عِلّیه را میان سالهای 183 و 201 هَ. ق. و بدین ترتیب مدت عمرش را هیجده سال نوشته است، که البته این درست به نظر نمیرسد چون سال وفات حضرت موسی کاظم یعنی پدر فاطمه 183 است و چهار سال پیش از آن هم حضرت در زندان بوده و به این ترتیب تولد فاطمه ٔ معصومه نمیتواند در سال 183 باشد و لااقل بایدچهار سال پیش از آن اتفاق افتاده باشد و به این ترتیب حداقل عمر فاطمه ٔ معصومه 21 تا 22 سال میشود. در شهر قم در محل بابلان قدیم امروز بقعه ٔ بزرگ و گنبد زرین آرامگاه معصومه از دور چشم ها را خیره میکند و زیارتگاه شیعیان است. (نقل به اختصار از کتاب انجم فروزان عباس فیض ص 56 به بعد). و رجوع به معصومه شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر سلیمان بن عبدالکریم انصاری دمشقی. عالم حدیث بود و اجازت تدریس داشت و میان سالهای 620 و 708 هَ. ق. زندگی کرد. (از اعلام زرکلی ج 2 صص 763-764). از بیشتر از یکصد تن محدث روایت حدیث کرده است، و در قرن ششم هجری در اصفهان ساکن بوده است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 8).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر شیبهبن ربیعه، همسر عقیل بن ابی طالب. (از کتاب الاصابه ج 8 ص 162).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر زعبل. راویه است. (از یادداشت بخط مؤلف).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر احمدبن محمد حلبی. سیده ای است محدثه که بین سالهای 732 و 813 هَ. ق. زندگی کرده است. این زن در شهر حلب تدریس می کرده است. (از خیرات حسان ص 9).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) یکی از زنان ابومسلم خراسانی بوده است. (احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج 1 ص 287 از ابن اثیر).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) ابوالاسد. ابوالاسد از رجال بنی مخزوم بوده و دختر او فاطمه برادرزاده ٔ ابوسلمهبن عبدالاسد مخزومی از صحابیات به شمار می آید. با اینکه از اشراف قریش شمرده شده، ارتکاب سرقت نموده و به امر رسول خدا دست او بریده شده است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 7). و رجوع به الاصابه ج 8 ص 160 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) اندلسی. یکی از ادیبه های اندلس است که به حسن کتابت مشهور زمان و نادره ٔ دوران بوده است. (از خیرات حسان ص 19).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر ابوحبیش بن عبدالمطلب قرشی تیمی صحابی است. (از الاصابه ج 8).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر احمدبن ابراهیم طبری. از زنان محدث که در سال 770 هَ. ق. درگذشته است. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 9).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر خطاب و خواهر عمر خلیفه ٔ ثانی بوده و پیش ازعمر اسلام اختیار نموده است. (از خیرات حسان ص 19).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر احمدبن علی ساعاتی که در فقه عالم بوده و کتاب مجمعالبحرین را به خط نستعلیق خوش نوشته است. (از خیرات حسان ص 10).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر احمدبن سلطان صلاح الدین ایوبی. به روایت فقه و حدیث در زمان خود مشهور بود. زندگانیش میان سالهای 597 و 678 هَ. ق. بوده است. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 763).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر اسدبن هاشم بن عبدمناف هاشمی، مادر علی و برادرانش. گویندپیش از هجرت به مدینه آمد و در آنجا مرد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 160 و خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 7 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر المثنی که بزرگان عرفا او را دارای مقام ولایت دانسته اند. و جامی بنابه کتاب نفحات الانس سالها خدمت او کرده درحالیکه سن اوبیش از نودوپنج سال بوده، و گوید هر کس او را میدیدچهارده ساله گمان میکرد (!). (از خیرات حسان ص 15).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر جنیدبن عمروبن عبدشمس و همسر عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر. رجوع به الاصابه ج 8 ص 161 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر حسن، مادر امام محمدباقر است. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 208 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر حسن بن علی اقرع، مکنی به ام فضل. در سال 480 هَ. ق. در بغداددرگذشت. خطش نیکو بود. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 763).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر حسین بن علی بن ابی طالب که از ام اسحاق دختر طلحهبن عبداﷲ تمیمی زاده شد. (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 5). رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 223 شود.

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر خرستانی. منسوب به خلیل بن علی خرستانی واز استادان امام سیوطی است. (از خیرات حسان ص 10).

فاطمه. [طِ م َ] (اِخ) دختر خشاب. شاعره ای از مردم شام بوده و درقرن هشتم هجری میزیسته است. (از خیرات حسان ص 11).

فرهنگ فارسی آزاد

فاطِمَه، نام مقدس حضرت ورقه مبارکه علیا، اُخت عظیم الشأن حضرت عبدالبهاء می باشد،

فاطِمه، نام مبارک والده مکرّمه حضرت ربّ اعلی می باشد،

فاطِمَه، نام شریف حضرت طاهره و نام عده ای از نساء با هرات در عصر رسولی بوده است،

فاطِمَه، نام اولیه حرم حضرت عبدالبهاء (منیر خانم) است،

فاطِمَه، ایضاً نام والده حضرت علی و دختر حضرت حسین و دختر حضرت موسی بن جعفر (کاظم) و کثیری از مشاهیر نساء در اسلام بوده است،

فاطِمَه، نام مهد علیا مادر ناقض اکبر می باشد،

فاطِمَه، از شیر گرفته، مادری که بچه خود را به موقع از شیر خوردن گرفته باشد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری