معنی فارج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فارج. [رِ] (ع ص) شتر ماده ای که پس از زادن، دشمن و مکروه دارد گشن را. || کمان دور زه. (منتهی الارب). کمانی که از وتر خود دور باشد. || دورکننده ٔ اندوه. (اقرب الموارد). شادان.
فرهنگ معین
(رِ) [ع.] (اِفا.) دورکننده اندوه، گشاینده غم.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.