معنی فاخیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فاخیدن. [دَ] (مص) واخیدن. چیدن. برکندن. || زدن. || پنبه زدن. حلاجی کردن. || نیزه افکندن. || گرفتن. || فراهم آوردن. گرد کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به واخیدن شود.
فرهنگ عمید
چیدن و برکندن،
ازهم جدا کردن،
پنبه را از پنبهدانه جدا کردن، حلاجی کردن،
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.